حراج واقعی! برای دریافت کتاب الکترونیکی رایگان با 25 دستور العمل برتر ما.

معرفی کتاب «از نو»؛ داستانی مردی که مایکروسافت را نجات داد

به گزارش سرویس تازه های دنیای فناوری مجله تک تایمز ،

شرکتی را فرض کنید که با وجود تمام موفقیت‌های چشمگیری که در گذشته به آن دست پیدا کرده، هم‌اکنون در لبه‌ی پرتگاه قرار دارد. اغلب تحلیلگران اقتصادی از سقوط قریب‌الوقوع این شرکت صحبت می‌کنند؛ با‌این‌حال، هیچ‌کس کاملا نمی‌داند که مشکل کجاست و چگونه می‌توان آن را برطرف کرد. حال تصور کنید که در چنین اوضاع‌واحوالی به شما پیشنهاد می‌شود تا سمَت مدیرعاملی این شرکت پرسابقه و البته پرمشکل را برعهده بگیرید. پاسخ شما چه خواهد بود؟ آیا بی‌درنگ قبول خواهید کرد یا با یک «نه» محکم خود را از دردسر دور می‌سازید؟

متنی که خوانید، سناریویی فرضی نبود و اتفاقا مربوط‌ به یکی‌ از شرکت‌های بزرگ‌ و موفق روی کره‌ی زمین است که آن را با نام مایکروسافت می‌شناسیم. این شرکت با خلق سیستم‌عامل ویندوز، دنیای کامپیوترهای شخصی را دگرگون کرد و توانست چشم‌انداز جاه‌طلبانه‌ی خود، یعنی «روی هر میز و در هر خانه یک رایانه‌ی شخصی» را محقق سازد. با‌این‌حال، ردموندی‌ها اغلب موفقیت‌هایشان را مدیون دوران مدیریت بیل گیتس هستند که در سال ۲۰۰۰ با انتقال مدیریت به استیو بالمر به‌پایان رسید. در دوران چهارده‌ساله‌ی مدیریت بالمر، مایکروسافت بلندپروازی‌های متعدد و گاه موفقی تجربه کرد؛ اما از خیلی جهات نیز پسرفت‌های بزرگی کرد.

در ادامه بخوانید:

اتکای بیش‌ازاندازه‌ی مایکروسافت به دنیای ویندوز و کامپیوترهای شخصی باعث شد تا خیزش ناگهانی گوشی‌های هوشمند را نادیده بگیرد و آن‌قدر دیر به این حوزه وارد شود که دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد. در چنین دوره‌ای، فروش کامپیوترهای شخصی و به‌تبع آن سیستم‌عامل ویندوز با کاهش درخور‌توجهی روبه‌رو شده بود. این اتفاق درکنار مجموعه‌ای از اتفاقات درونی و بیرونی دیگر، مشکلات اسف‌باری برای یکی ‌از شرکت‌های برتر و قدرتمند جهان پیش آورده بود؛ مشکلاتی که به‌باور هیئت‌مدیره‌ی مایکروسافت، تنها با تغییر مدیرعامل حل‌شدنی بود.

ردموندی‌ها یکی ‌از مهندسان کهنه‌کار و رهبران اصلی بخشی تجارت ابری مایکروسافت را برای نشستن بر صندلی مدیرعاملی مایکروسافت انتخاب کرده بودند و آن فرد کسی نبود جز ساتیا نادلا. نادلا مهاجری هندی‌تبار با رفتاری متواضع و آرام و افکاری بلندپروازانه و پیش‌گامانه بود.

رسم است که مدیران کسب‌و‌کارهای بزرگ جهان پس از چند دهه مدیریت یا در دوران بازنشستگی، کتاب بنویسند و از تجربه‌ها، آموخته‌ها، دیدگاه‌ها و نگرش‌ها خود سخن بگویند. در میان مدیران کلاسیک، جک ولش با نوشتن کتاب «آیین پیروزی» نمونه‌ی این رویکرد است و در میان مدیران حوزه‌ی فناوری نیز، می‌توان اریک اشمیت را مثال زد که در سال‌های گذشته، کتاب‌های «عصر جدید دیجیتال» و «مربی تریلیون‌دلاری» را منتشر کرده است. بر‌این‌اساس، شاید بتوان گفت ساتیا نادلا کمی زود دست به انتشار کتاب زده است. او در سال ۲۰۱۴ به‌عنوان جایگزین استیو برای مدیرعاملی مایکروسافت برگزیده شد و تنها سه سال بعد، یعنی در سال ۲۰۱۷، کتاب «از نو» را منتشر کرد.

نویسنده‌ی این کتاب، یعنی مدیرعامل فعلی مایکروسافت، فردی است که توانست شکوه را به مایکروسافت بازگرداند. در سال ۲۰۱۴، زمانی‌که نادلا سکان هدایت مایکروسافت را برعهده گرفت، حال‌و‌روز این شرکت اصلا مساعد نبود. او توانست با تغییر و تحولاتش در استراتژی و فرهنگ سازمان، کشتی طوفان‌زده‌ی مایکروسافت را به ساحل امن برساند؛ به‌طوری‌که در مدت پنج سال، ارزش سهام این غول نرم‌افزاری سه‌برابر و بیش از هر زمان دیگری به دوران پرشکوه ابتدایی‌اش با مدیریت بیل گیتس نزدیک‌تر شد. در این کتاب، ساتیا نادلا درباره‌ی این تغییر و تحولات حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. همچنین، از مشکلات مدیریت و زندگی و تفکراتی صحبت می‌کند که برای تغییر فرهنگ سازمانی مایکروسافت به‌کار بست.

معرفی کتاب «از نو»

کتاب «از نو» درباره‌ی زندگی ساتیا نادلا و تفکراتش با قلم خود اوست که بسیاری ‌از موضوعات سازمانی و مدیریتی ارزشمند را نیز در خود جای می‌دهد. به‌طورکلی، نادلا در این کتاب درباره‌ی سه مقوله‌ی اصلی صحبت می‌کند: ۱. دوران جوانی و پیش از ورود به مایکروسافت؛ ۲. دوران ورود به مایکروسافت و رسیدن به مدیرعاملی این شرکت؛ ۳. معایب و مزایای دوران هوش مصنوعی برای جامعه‌ی بشری.

ساتیا نادلا در این کتاب به چند موضوع اصلی پرداخته که یکی از آن‌ها زندگی شخصی اوست و اینکه زندگی‌اش چگونه از حیدرآباد هند به ردموند آمریکا می‌رسد. موضوع دیگری که درکنار این روایت شخصی مطرح شده، روایت سال‌های کار او در مایکروسافت است. او از سال ۱۹۹۲ در مایکروسافت مشغول به کار شد و پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد تا به جایگاه مدیرعامل مایکروسافت برسد. در این کتاب، نادلا به موضوع سومی هم اشاره کرده و آن تحلیل آینده‌ی تکنولوژی است و اینکه به گمان او، در دهه‌های آینده، تکنولوژی چه مسیری طی خواهد کرد.

ساتیا نادلا تأکید می‌کند کسی که می‌گوید می‌تواند مسیر دقیق فناوری را با دقت زیادی پیش‌بینی کند، فردی معتمد نیست؛ اما حداقل در حد تحلیل کلی، به واقعیت ترکیبی و هوش مصنوعی و رایانش کوانتومی به‌عنوان سه جریان اصلی تکنولوژی در آینده‌ی پیش رو اشاره می‌کند. کتاب «از نو» محور چهارمی هم دارد که نادلا در آن از مسئولیت‌های شرکت‌های بزرگ چندملیتی صحبت می‌کند و توضیح می‌دهد که این شرکت‌ها باید زمینه‌ی رشد اقتصادی را برای همه‌ی ملت‌ها و کشورها فراهم و به کاهش تبعیض و بی‌عدالتی کمک کنند. محور آخر کمی شبیه بیانیه‌های شعارگونه‌ای است که هرروزه در جلسات سران سیاسی و اقتصادی دنیا می‌شنویم و اگر در زمره‌ی کسانی باشید که به حسن‌نیت شرکت‌های بزرگ و قدرتمند اقتصادی خوش‌بین نیستند، احتمالا خواندن این بیانیه‌های طولانی برایتان خوشایند نخواهد بود.

کتاب «از نو» تجربه‌ی مدیریت مدیران شرکت‌های بزرگ را پیش روی خواننده ترسیم می‌کند؛ زندگی مدیرانی که باید تصمیم‌های میلیارددلاری بگیرند و ده‌هاهزارنفر را مدیریت کنند. این همان شکلی از زندگی است که معمولا آن را به‌نام زندگی شرکتی می‌شناسند. اگر در کسب‌و‌کار کوچک یا سازمان محلی فعالیت می‌کنید، ممکن است مشاهده‌ی نمایش زندگی مدیر در چنین مقیاسی برایتان جذاب نباشد. بااین‌حال، اگر دوست دارید از موضع مدیر شرکتی بزرگ به دنیا نگاه کنید و با دغدغه‌ها و مشکل‌ها و سبک زندگی چنین افرادی آشنا شوید، کتاب «از نو» می‌تواند گزینه‌ی مناسبی باشد. البته کمی آشنایی با اصطلاحات تخصصی دنیای اینترنت و تکنولوژی، قطعا می‌تواند به شیرینی مطالعه‌ی کتاب بیفزاید.

بخش‌های کتاب

ساتیا نادلا در بخش‌هایی از کتاب «از نو» نوشته است:

حدود بیست سال پیش وقتی جوان بودم، نداشتن همدلی ممکن بود به قیمت نپیوستنم به مایکروسافت تمام شود. با نگاهی به روند مصاحبه‌ی خودم در چندین دهه‌ی پیش، به‌یاد می‌آورم که پس از یک روز کامل مصاحبه با مدیران و رهبران مهندسی در زمینه‌های مختلف که بردباری و دانش تخصصی مرا آزمودند، با ریچارد تیت آشنا شدم. او مدیری در حال پیشرفت بود که در‌نهایت، شرکت تولید بازی کرانیوم را بنیان نهاد. ریچاد از من نخواست که مسئله‌ای مهندسی را روی تخته‌سفید حل یا درباره‌ی برنامه‌ی کدنویسی پیچیده‌ای صحبت کنم. درباره‌ی تجارت گذشته یا سوابق تحصیلی‌ام مرا سین‌جیم نکرد؛ بلکه فقط یک سؤال ساده داشت: «تصور کن نوزادی را می‌بینی که در خیابان رها شده است و گریه می‌کند. چه کار می‌کنی؟» بدون آنکه سبک‌و‌سنگین کنم، پاسخ دادم: «با پلیس تماس می‌گیرم». ریچارد اگرچه مرا پذیرفت، به بیرون دفترش هدایتم کرد و دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «تو به‌قدری همدلی در خودت نیاز داری، بچه‌جان! اگر دیدی کودکی در خیابان رها شده و دارد گریه می‌کند، کودک را از زمین بردار.»

ریشه‌های مایکروسافت و فلسفه‌ی وجود آن فراگیر‌کردن استفاده از رایانه بود. هدف شرکت این بود که همگان به آن دسترسی داشته باشند و در همین زمینه، بودن رایانه روی هر میزکار و در هر خانه، مأموریت آغازین مایکروسافت بود. این چیزی بود که فرهنگ آمریکایی را تعریف می‌کرد؛ اما اکنون وضعیت خیلی تغییر کرده است. امروز، روی اکثر میزهای کار و در اکثر خانه‌ها رایانه هست و اکثر مردم تلفن‌همراه هوشمند دارند. نادلا می‌گوید:

از بسیاری جهات موفق بودیم؛ اما در بسیاری از موارد دیگر عقب مانده بودیم. فروش رایانه‌ها کم شده بود و از دنیای تلفن‌همراه به‌طور چشمگیری عقب مانده بودیم. در جست‌وجوی اینترنتی عقب بودیم و در صنعت بازی، به رشد دوباره نیاز داشتیم. به ایجاد همدلی عمیق‌تری با مشتریان و نیازهای ناگفته و برآورده‌نشده‌شان نیازمند بودیم. وقت آن رسیده بود که برای حرکتی نو و جدید دست‌به‌کار شویم.

ریشه‌های مایکروسافت و فلسفه‌ی وجود آن، فراگیرکردن استفاده از رایانه بود

پس از چند دهه رشد ثابت در فروش رایانه‌های شخصی در سراسر جهان، فروش به اوج خود رسیده بود و در آن زمان، در حال سقوط بود. تعداد محموله‌های رایانه‌های شخصی حدود ۷۰ میلیون بود؛ در‌حالی‌که محموله‌های گوشی‌های هوشمند به بیش از ۳۵۰ میلیون رسیده بود. این خبر ناخوشایندی برای مایکروسافت محسوب می‌شد. هر رایانه‌ی شخصی فروخته‌شده به‌معنای پرداخت حق امتیاز به مایکروسافت بود و بدتر از همه اینکه نه‌تنها فروش رایانه‌ها کاهش یافته بود؛ بلکه محبوبیت ویندوز ۸ نیز که هجده ماه پیش روانه‌ی بازار شده بود، در حال سقوط بود.

در همین حال، سیستم‌‌عامل‌های اندروید و اپل در حال اوج‌گیری بودند که انعکاس‌دهنده‌ی انفجار گوشی‌های هوشمندی بود و کارمندان و توسعه‌دهندگان در مایکروسافت نتوانسته بودند در آن موفق شوند و حتی به‌سختی توانسته بودند در این بازار حضور داشته باشند. در‌نتیجه، سهام مایکروسافت که مدت‌ها سرمایه‌گذاری ایمن و پربازده بود، برای سال‌ها در حال درجا‌زدن بود. درون سازمان نیز داستان همان‌قدر ترسناک بود. در آن سال، نظرسنجی سالانه از کارکنان‌ مایکروسافت نشان داد که بیشترِ کارکنان فکر نمی‌کنند که در مسیر درست پیش می‌روند. آن‌ها درباره‌ی توانایی‌‌های مایکروسافت برای نوآوری شک داشتند.

کارمندان مایکروسافت معتقد بودند که فقط یک نفر از بیرون می‌تواند شرکت را در مسیر درست قرار دهد. هیچ‌یک از نام‌های موجود در فهرست نامزدهای احتمالی مدیرعاملی،‌ ازجمله ساتیا نادلا، آن‌ها را به‌وجد نمی‌آورد. صنعت به سنّت احترام نمی‌گذارد و آنچه به آن احترام می‌گذارد، نوآوری است. مایکروسافت درگیر سنّت شده بود؛ اتفاقی که جایی در دنیای فناوری نداشت. آن‌ها به‌زور می‌خواستند برای محصولات فرسوده‌شان تقاضا ایجاد کنند و این چالش جمعی هر شرکتی است تا مایکروسافت را در تلفن‌همراه و ابر (Cloud) نیز در جهان شکوفا کند.

فرهنگ سازمانی مایکروسافت به ویرانه‌ای تبدیل شده بود که به هر بخش اجازه می‌داد تا مانند جزیره‌ای دورافتاده براساس قواعد و قوانین خود عمل کند و تنها دستاوردهای خودش برایش اهمیت داشته باشد. بعدها، این موضوع در قالب کاریکاتور بسیار جالبی از روابط سازمانی شرکت‌ها منتشر شد که در تصویر زیر، می‌توانید آن را مشاهده کنید.

این کاریکاتور واقع‌گرایانه از تعامل بخش‌های مختلف شرکت‌های مایکروسافت، گوگل، آمازون و اپل است. در کاریکاتور مایکروسافت، بخش‌های مختلف آن را در پیله‌هایی جداگانه مشاهده می‌کنیم که هریک به‌سمت بخش دیگر اسلحه‌ای را نشانه گرفته است.

‌ساتیا نادلا می‌گوید:

این تصویر را به‌وضوح در خاطر دارم که به چشم‌های صدها کارمند مایکروسافت که منتظر سخنرانی‌ام بودند، خیره شده بودم. چهره‌های آن‌ها منعکس‌کننده‌ی امید و هیجان و انرژی بود که با اضطراب و کمی ناامیدی همراه شده بود. آن‌ها هم مثل من به مایکروسافت آمده بودند تا دنیا را تغییر دهند؛ اما از درجازدن شرکت ناامید شده بودند. از همه ناراحت‌کننده‌تر اینکه بسیاری احساس کردند که شرکت روح خود را از دست داده است. هنگامی‌که تشویق حضار به‌پایان رسید، بلافاصله گفتم: «صنعت ما به سنّت احترام نمی‌گذارد و آنچه به آن احترام می‌گذارد، نوآوری است. این چالش جمعی ماست تا مایکروسافت را در جهان شکوفا کنیم.» اگر در آن روز فقط یک موضوع بود که تأییدش می‌کردم، این بود که بفهمیم اگر مایکروسافت از بین برود، دنیا چه چیزی را از دست خواهد داد. باید به خودمان درباره‌ی این‌ پاسخ‌گو باشیم که ماهیت شرکت چیست و چرا ما وجود داریم. من به همکارانم گفتم که درباره‌ی رشد مالی شرکت صحبت نمی‌کنم؛ بلکه درباره‌ی رشد فردی‌مان صحبت می‌کنم. اگر همه به‌تنهایی در نقش و زندگی خود رشد کنیم، به‌منزله‌ی شرکت رشد خواهیم کرد.

نادلا چالش رهبری در مایکروسافت را نبود همدلی و درک متقابل می‌داند. او می‌گوید اراده‌ی مشترکی در تمام بخش‌ها برای گام‌برداشتن در مسیر اهداف سازمان وجود نداشت؛ درنتیجه هرکس گویی در جزیره‌ای جداگانه با قوانین مختص به خود ساکن بود که گه‌گاه به زندگی ساکنان دیگر جزایر مجاور نیز سر می‌زد.

مدیر ارشد اجرایی مایکروسافت یکی‌ از درس‌های مهم زندگی‌اش را که از کریکت آموخته بود، در مایکروسافت به‌کار بست. در قسمتی‌ از کتاب، نادلا از مسابقه‌ی کریکتی صحبت می‌کند که بین تیم آن‌ها و تیمی استرالیایی در جریان بود. او درباره‌ی این موضوع سخن می‌گوید که چگونه حضور ستاره‌ی تیمشان در زمین باعث شده بود تا روحیه‌ی همدلی از بقیه بازیکنان گرفته شود. درادامه‌ی ماجرا، نادلا می‌گوید که بازیکن یا فردی مهم در مجموعه هرچه هم که توانایی و مهارت‌های ستودنی داشته باشد؛ اما اگر در خدمت مجموعه و تیم نباشد و روحیه‌ی یکدل نداشته باشد، ارمغانی جز آسیب ندارد. مدیرعامل فعلی مایکروسافت وظیفه‌ی هر رهبری را در وهله‌ی اول، همدلی با کارکنان و شناخت نیازهایشان می‌داند. به‌باور او، رهبری که از اتاق خود پایش را بیرون نگذارد و در میان کارکنانش قدم نزند، هرگز نمی‌تواند در تمام جوانب به‌درستی عمل کند.

ساتیا نادلا وظیفه‌ی هر رهبری را در وهله‌ی اول، هم‌دلی با کارکنان و شناخت نیازهایشان می‌داند

دو دهه پیش‌از‌آن، عرضه‌ی ویندوز ۹۵ با آهنگ پس‌زمینه‌ی گران‌قیمتش، یعنی «من را روشن کن رولینگ استونز»، در جشنواره‌ی خرده‌فروشی‌ها و هیجان زیاد رسانه‌ها به عرضه‌ی نرم‌افزاری بزرگ و بزرگ‌تر کمک‌ کرده بود. رقبا سعی کردند تا رویدادهای معرفی محصول خود را با کیفیت بهتر و جذاب‌تر برگزار کنند تا امیدوار باشند که مشتریان را به خرید ترغیب کنند. بااین‌حال، این موضوع برای آن زمان بود و اکنون اوضاع فرق دارد.

عرضه‌ی ویندوز ۱۰ درباره‌ی یک محصول نبود؛ بلکه درباره‌ی مأموریت مایکروسافت بود. به‌عبارت‌دیگر، اگر قصد داریم هر فردی در این سیاره را توانمند سازیم، چرا به‌سمت دیگر سیاره نرویم و آن را به واقعیت تبدیل نکنیم؟ چه راه بهتری برای نشان‌دادن مأموریت جدید و فرهنگ در‌حال‌ظهورمان، از بودن در شرق آفریقا بهتر بود؟ منطقه‌ای که مشکل‌ها و فرصت‌های فناوری را برای تحول و ایجاد رشد اقتصادی نمایندگی می‌کند. اگرچه شاید از تمام دوربین‌های تلویزیونی خبری نبود که قبلا مایکروسافت را پوشش خبری می‌دادند، می‌شد تمایل خود را برای درک شرایط تمام مشتریان نشان داد. عرضه‌ی ویندوز ۱۰ در کنیا رویکرد جهانی‌تری برای شرکت به‌همراه داشت و همچنین درس‌های ارزشمندی به ما آموخت.

درباره‌ی نویسنده و ناشر کتاب

ساتیا نارایانا نادلا، مدیر بازرگانی هندی‌آمریکایی، در سال ۲۰۱۴ جانشین استیو بالمر شد و در‌حال‌حاضر، مدیر ارشد اجرایی مایکروسافت است. قبل از مدیرعاملی، وی معاون اجرایی گروه ابر و سازمانی مایکروسافت، مسئول ساخت و مسئول اجرای سیستم‌عامل‌های محاسبات شرکت بود. در سال ۲۰۱۷، انتشارات HarperCollins کتاب نادلا را با عنوان کامل Hit Refresh: The Quest to Rediscover Microsoft’s Soul and Imagine a Better Future for Everyone منتشر کرد. در سال ۱۳۹۹، انتشارات آریاناقلم کتاب یادشده را در دسته‌بندی مجموعه‌کتاب‌های مدیریتی و فرهنگ سازمانی و در حوزه‌ی پیشرفت فناوری و هوش مصنوعی و آینده‌ی دنیای تکنولوژی با عنوان «از نو» و ترجمه‌ی کوروش بهرنگ در ۲۶۴ صفحه روانه‌ی بازار نشر کرده است.

بمنظور اطلاع از دیگر خبرها به صفحه اخبار فناوری مراجعه کنید.
منبع خبر